استیون اسپیلبرگ یکی از کارگردانانی است که در بخش عمدهای از دوران حرفهای خود توانسته هر پروژهای را که میخواسته، بهراحتی به انجام برساند. از زمانی که او در سال ۱۹۷۵ فیلم “Jaws” را کارگردانی کرد، که در آن زمان پرفروشترین فیلم تاریخ بود (رکوردی که تنها دو سال پس از اکران توسط “Star Wars” جورج لوکاس شکسته شد)، اسپیلبرگ دیگر نیازی نداشت برای تأمین بودجه و جذب استعدادهای بازیگری یا دیگر منابع موردنیاز برای ساخت فیلمهایش، به زحمت بیفتد. او همیشه آزادی مالی و خلاقانهای داشته که تعداد کمی از کارگردانان هالیوودی از آن برخوردارند؛ شاید کریستوفر نولان تنها کارگردانی باشد که اکنون همانند اسپیلبرگ در این فضای آزاد کار میکند.
با این حال، نکتهای که باید در نظر گرفت این است که فرآیند فیلمسازی اسپیلبرگ از بسیاری جهات متفاوت از کارگردانهای دیگر است. او از جایگاهی ویژه و منحصربهفرد برخوردار است و این واقعیت به روشنی نشان میدهد که راهنماییهای او درباره چگونگی ساخت فیلم در سال ۲۰۲۴، از دیدگاهی بسیار خاص و ممتاز بیان میشود. البته این به هیچ وجه انتقادی به او نیست؛ اسپیلبرگ بدون شک بهخوبی شایسته موفقیت و جایگاه خود است. اما برای فیلمسازان جوانی که تازه قدم در این راه گذاشتهاند، شاید بهتر باشد توصیههای اسپیلبرگ را بهعنوان اهدافی بلندمدت در نظر بگیرند؛ راهی که باید طی شود تا به چنین جایگاهی رسید.
با این حال، نکتهای که اسپیلبرگ به درستی بر آن تاکید میکند، اهمیت فیلمنامه در فیلمسازی است.
فیلمنامه، ستاره اصلی فیلم است
در مصاحبهای در سال ۲۰۱۳ با Economic Times، اسپیلبرگ در پاسخ به این نکته که فیلمهایش وابسته به ستارگان سینما نیستند، گفت: “بله، من با ستارههای بزرگی مانند تام کروز، هریسون فورد و رابین ویلیامز کار کردهام، اما فیلمهای من هیچوقت تنها بر پایه شهرت این ستارهها ساخته نشدهاند. برای من، فیلمنامه ستاره اصلی است. همه ما در خدمت آن داستان هستیم و هدف این است که آن را به شیوهای پویا و رنگارنگ روایت کنیم.”
این دیدگاه اسپیلبرگ، در دنیایی که بسیاری از فیلمها تنها برای نمایش یک ستاره ساخته میشوند، بهخوبی اهمیت هنر داستانگویی را در فیلمسازی نشان میدهد. برای او، فیلمسازی یعنی ساختن دنیایی که مخاطب را به درون خود میکشد و فیلمنامه نقش کلیدی در این تجربه ایفا میکند.